جەلال مەلەكشا | Jalal Malaksha | جلال ملکشا

– بیعت –

بیعت

 

 

سفر می‌كنم

در هیأت شهاب

كه چرخش مداوم

به دور مداری محدود

ملولم كرده‌است

درخشیدن شب

و دنباله‌ای از خود به جا نهادن

«مرگ شهاب از این دست است»

هرچند افولش محتوم

خود گونه‌ای معراج است!

 

سفر می‌كنم

به ‌اندیشه‌ی برهنه داس

تا زخم قامت گیاهی‌ام!

و تكامل خود را

در جراحت سرخ زمین ادامه می‌دهم

حتا اگر،

داغ قبیله تازه شود!

بی‌دلیل نیست

بیعت من با خون

كه ذهن خاكی‌ام سرخ است

و دوباره زاده می‌شوم

تناور و بلند

و ریشه می‌زنم

در بركه‌ی زلال تاریخ

 

20/4/1356 – July 10, 1977

 

جەلال مەلەکشا - جلال ملکشا - Jalal Malaksha