جەلال مەلەكشا | Jalal Malaksha | جلال ملکشا

– سالِ عقرب –

سالِ عقرب

 

 

سالِ عقرب

چه باران نابهنگامی‌ می‌بارید

كه هنوز

زمین سراسر پر از واهمه ‌است!

مرداب‌های چرك و ریم،

در اندیشه‌ی نفوذ به دریا هستند.

جوانه‌ها در ابتدای نطع پژمردند.

و سپیدارها را زخم تبرها

فرو افكندند.

سال عقرب در تاریخ

ننگی‌ست بر پیشانی مردانی

كه گله‌ها را به مراتع خدا می‌خواندند!

و ناگهان خود،

به هیأت گرگان شرور فرود آمدند

با گله‌های مجروح

قوچ‌های مفقود

و نرینه‌گاوهای سركش

بر چنگك قصابخانه‌ها

افسوس…!

انگار هنوز

در بطن سالِ عقرب

زمینِ خیس‌خورده

زمینه‌ی رویشِ جانوران است!

 

جەلال مەلەکشا - جلال ملکشا - Jalal Malaksha