جەلال مەلەكشا | Jalal Malaksha | جلال ملکشا

– شب‌تاب –

شب‌تاب

 

 

نه، من نباید ایستاده باشم

این‌گونه بی‌تفاوت

این‌گونه بی‌خیال

در این كرانه‌ی ‌ایمن،

دریادلان

از ساحل كناره می‌گیرند

و نامشان،

در بطن طوفان می‌ماند

آنك

ابری برآمده ‌است…

از آسمانه‌ی دریا

كه پستانی متورم دارد!

 

فرود می‌آیم از پیله‌ام

چونان كرم شب‌تاب

شب را شیار می‌زنم

و راهی، به رهائی از حصار روئین می‌جویَم

می‌خواهم،

بر پرده‌ی شب

نقش خورشید را،

به ‌اندازه‌ی دنیا تصویر كنم

اینك،

چكاچك شمشیر حادثه‌ای شریف

آرامش چكاوك غریب دلم را

آشفته كرده‌ است

 

باید

چاشنیِ نارنجكی باشم

كه روزِ بزرگِ خشم را

با انفجارِ سُرخ

آغاز می‌كند.

 

1/11/1356 – January 21, 1978

 

جەلال مەلەکشا - جلال ملکشا - Jalal Malaksha