جەلال مەلەكشا | Jalal Malaksha | جلال ملکشا

– مرثیه برای… –

مرثیه برای…

 

 

صدایت می‌كنم

در بُهتِ خاموشِ كوهستان

تمام صخره‌ها،

نام‌ات را می‌دانند

و سایه‌سارانِ درخت بلوط

با طرحِ استوارِ قامتِ تو آشنایان‌اند!

چونان كه من،

به زبانِ تفنگ تو

هنگام كه در شبانه‌ترین شب

برای من، از رنج بزرگ زمین

قصیده‌های بلند می‌سرودی!

 

صدایت می‌كنم

كوه می‌گریَد

جنگل می‌گرید

و صخره‌های درشت

در اشتیاق دیدارت

پلك می‌گشایند!

شگفتا،

درخت جوان بلوط

به قامت بلند تو شباهت دارد!

و مگر نه، كوهستان،

یك فصل سرخ

از چشمه‌های خون تو نوشیده‌ست؟

 

در انفجار عشق،

تفنگ‌ها،

دستانِ صادقِ تو را گُم كردند

و روباهان،

قلب تو را

در وحشت و تردید ضیافت

پوزار كشیدند!

 

7/1359 – September, 1980

 

جەلال مەلەکشا - جلال ملکشا - Jalal Malaksha