جەلال مەلەكشا | Jalal Malaksha | جلال ملکشا

– با موج‌ها –

با موج‌ها

 

 

گفتم اینك،

من نباید ایستاده باشم اندر ساحل ایمن

گفتم و رفتم…

گفتم و دل را به زخم سرخ طوفان دادم و رفتم

پنجه در گیسوی موج قرمز دریا

سوی طوفان، سوی اعماق خطیر حادثه رفتم!

من چه دیدم؟ موج در موج از فراز وسعت دریا

سرخ و خونین، كف چران، عاصی، رمیده ‌از نظام آب!

نه هراس از سیلی صخره…

برخروشیده ز ژرفا، سدشكن، غران

لیك روشن، پاك و سرشار از قوانین بزرگ و ناب دریائی!

گفتم اینك، های!

زندگی آن‌جاست

قلب سرخ زندگی در موج‌خیز وسعت دریاست

گفتم و افراشتم دل را

چون درفشی خون‌رنگ و پُر تپش در جاده‌ی پیكار

گفتم و با موج‌ها رفتم

 

1357 – 1978

 

جەلال مەلەکشا - جلال ملکشا - Jalal Malaksha