جەلال مەلەكشا | Jalal Malaksha | جلال ملکشا

– شهیدان –

شهیدان

 

 

کبریت‌های حادثه بیدارند

و اصطکاکِ گرمِشان

با پوست محترق شب آتش است.

وقتی‌که تندر است

وقتی‌که رعدهای کشیده‌ی زمان

بر چهارسوی شب

خط می‌اندازند

در روشنانِ لحظه‌های آتش

نرینه گاوِ صبح

در چراگاهِ فراخ افق

علفِ روشن نور می‌چرد

و فریادِ شهیدانِ سُرخ‌جامه‌ی دریادل

در حافظه‌ی تاریکِ روزگار

مُشَبَک می‌گردد

آنان،

بادیه‌های عشق را

بی هیچ سایبانی

در زیرِ بارانِ دشنه

می‌آزمایند.

 

7/1377 – September, 1998

 

جەلال مەلەکشا - جلال ملکشا - Jalal Malaksha