– سخاوت خون –
سخاوت خون
با این زبان سرخ
من قطرههای آتش را
در انجماد فصلِ سردِ قبیله ریختهام
من قطرههای آتش را
در اوراق نازك كاغذ
به سینهیِ سیاهِ فصل
شلیك كردهام
من قطرههای آتش را
با واژههای سُرب
تلفیق دادهام
و به حریقی میاندیشم
كه من نخستین جرقهاش باشم
دستانم بزرگ و شاد
سودای حادثه را مشت كرده است
دستانم
در تعمقِ راهِ مرگ
مادینه گاوِ ابر را
تا نشای زندگی
یوغِ همت به گُرده نشاندهست.
مرا به موجخیزِ حادثه بخوان
مرا به روستای سُرخ تاریخ دعوت كن
من از سخاوتِ خون سرشارم
در من یك بیقرار ایستاده
در من اسب سفر
یال سُرخِ عزم افشاندهست
میخواهم
نقشی به یادگار
به كتاب بزرگ تاریخ بگذارم
31/3/1357 – June 21, 1978
جەلال مەلەکشا - جلال ملکشا - Jalal Malaksha