– تقدیر عشق –
تقدیر عشق
قلب ما دیوانگیها میكند
فتنهها در سینه برپا میكند
گرچه میرانیش از خود عاقبت
خویش را در قلب تو جا میكند
گرچه بر او درب منزل بستهای
روزنی سوی تو پیدا میكند
دزد عیاریست این بی چشم و رو
لیكن از چشم تو پروا میكند
در حضور شمع بزم عاشقان
قصهی پروانهآسا میكند
گاه مهر و گاه قهر و گاه ناز
جمله را چشم تو با ما میكند
در شكار ما نگاهت دام را
وام از زلف چلیپا میكند
هرچه با ما میكنی تقدیر ماست
نص عشق است آنچه لیلا میكند
نام تو حرفیست از دیوان عشق
من چه باشم، سنگ شیدا میكند
از (جلال) تو نكاهد شور عشق
عالمیرا پر زغوغا میكند
3/2/1371 – April 23, 1992
جەلال مەلەکشا - جلال ملکشا - Jalal Malaksha