– شعر دیگر… –
شعر دیگر…
در شعر،
تصویرِ گُنگِ بهار
گل را، شكوفا نمیكند
و ترسیم باران
برای خاك تشنه
آب نمیشود!
در شعر
در حریرِ نرمِ كلمات
دریا نمیگنجد
كوه ارتفاعیست
كه دیوار كوتاه را
به حقارت مینگرد
میدانهای محدود را
تكاوران نمیپسندند
و دشت وسعتیست
كه قابِ كوچكِ یك دفتر
برایش تنگ است.
در شعر،
خنجر كلمه است
تفنگ در سنگرِ كاغذی میغُرد
خون، رنگ سفید دارد
و قلم شمشیریست
كه آسیای بادی را به دشنام میگیرد
در شعر،
اسبان لاغرِ اندیشه
علوفه هذیان میچرند
و سواران، خسته
در سایههای دراز بیایمانی خمیازه میكشند، باری
شعر بهانه است و گونهای گریز
كه من، در پشت دیوار اَمناش
خود را نهان كنم
وگرنه میشود با خنجر
و رنگی به رنگ گُلِ سُرخ، شعر دیگری سرود!
1/3/1356 – May 21, 1977
جەلال مەلەکشا - جلال ملکشا - Jalal Malaksha