– غریبه –
غریبه من صدای در گلو خشكیدهام برهی گرگِ درنده دیدهام ناشكفته چون گلی در شورهزار دردها دارم به تن از زخمِ خار ناگشوده پَر به دام افتادهام در قفسها عمر از كف دادهام سنگها از دست طفلان خوردهام با كبوترهای زخمی مردهام شعلهای افسردهام در فصلِ یخ بوستانم طعمهی خیل ملخ جرم من […]