جەلال مەلەكشا | Jalal Malaksha | جلال ملکشا

– به رسالت ما ایمان بیاورید –

به رسالت ما ایمان بیاورید

به یاد شب‌های هتل مرمر و تجمع روشنفکری‌های انقلابی و آروغ‌های پرولتاریایی!

 

 

اسب‌هایمان را

در مرتع ‌تاریخ

به میخ طویله‌ی فلسفه بسته‌ایم

و خود، در بیابانِ بیهودگی

با پای فلج اندیشه، پیاده می‌رویم!

در برهوت كلمات

راه نجات می‌جوییم

و پشت سنگرهای كاغذی…

با تفنگ‌های ساخت كارخانه‌ی بیك،

در سینه‌ی زمان بذر حماسه می‌كاریم!

حرف می‌زنیم، حرف می‌زنیم

و با زنجیری به درازای زبان

پا را به قفل دل بسته‌ایم!

درد را، از سرِ بی‌دردی، فریاد می‌زنیم

و از كسی یاد می‌كنیم

كه راهِ خانه‌اش را نمی‌دانیم!

ما را به یاد بیاورید

ما را به یاد بیاورید

زندانیانِ سلولِ تاریكِ روشنفكری

كه دیوارهای قطور زندانِ «من»

به ما، اجازه‌ی دیدن شما را نمی‌دهند.

و در آیینه‌های دق پندارمان

جز انعكاس شمایل خود،

تصویری مشاهده نمی‌كنیم!!

به شب‌نشینی‌های ما بیایید

در سالن‌های مجلل

زیر چلچراغ‌های طلایی

به سلامتی شما، گیلاس‌های ویسكی خود را می‌نوشیم

و زیر سایه‌ی ‌الكل

راه نجات را كشف می‌كنیم

و آنگاه، خسته ‌از مبارزه‌ی بی‌امان

بستر خود را درون استفراغ می‌اندازیم

به رسالت ما ایمان بیاورید.

ما از شهر تاریخ و فلسفه و الكل و افیون می‌آییم!

 

تهران – کافه شاغلام

11/11/1355 – January 30, 1977

 

جەلال مەلەکشا - جلال ملکشا - Jalal Malaksha