نوشته‌ها

جەلال مەلەكشا | Jalal Malaksha | جلال ملکشا

– زبان عشق –

زبان عشق

 

 

شقایق بلوغ عشق است

وقتی‌كه خاك

اندام متبرك عشق را

به مساعدت خنجر می‌پوشاند

فراتر از حكایت سُرخِ عشق

افسانه‌ای آیا

به كتاب بزرگ زندگی ثبت است؟

وقتی صدای ما

از ارتفاع عشق

شكوفه سُرخِ جراحت می‌چیند

بگذار بی‌دلان

در برهوت روحشان

با سراب‌های بی‌رنگ تصورشان خوش باشند

ما عشق را

در گلستان زخم دیده‌ایم

و در اوج مرگ زندگی

هم از این رو بی‌محابا رفتاری داریم

عشق ناموس زندگی‌ست

عشقی بدانگونه كه بی‌مرز

و قلب‌های ما را

با قلب‌های شما

اَی دورترین قبایل عاشق پیوند می‌زند

عشق زبان ساده‌ای دارد

و الفبایش را با خون نوشته‌اند

خانه عشق كجاست؟

بر خیز از كرانه!

دریادلان از ساحل كناره می‌گیرند

و نامشان در بطن طوفان می‌ماند

برخیز از كرانه

خیزابه‌ها به تو می‌آموزند

خانه عشق كجاست!

 

جەلال مەلەکشا - جلال ملکشا - Jalal Malaksha
جەلال مەلەكشا | Jalal Malaksha | جلال ملکشا

– راز و رمز عشق –

راز و رمز عشق

 

 

رنج بی‌حد از جفای روزگار آموختم

گریه ‌از دلتنگی ابر بهار آموختم

راز و رمز عشق را بر دار كوی دلبران

با هزاران خون دل منصوروار آموختم

تا گل عشقش شكفت و غنچه زد در باغ دل،

نغمه‌های عاشقانه ‌از هزار آموختم

گاه رهپوی شب گیسو، گهی خورشید رو

این سفر از گردش لیل و نهار آموختم

شاهباز دل چو در زنجیر عشق افتاد زار

از كمند زلف او رسم شكار آموختم

با جفای دلبران ناآشنا بودم، ولی…

این هم از آن دلبر ناسازگار آموختم

گاه مهر و گاه قهر و گاه راز و گاه ناز

از نگاهش نكته‌های بی‌شمار آموختم

من اگر تلخ‌ام، اگر شیرین خدا را عیب نیست

كاین دو شیوه ‌از سرشت آن نگار آموختم

از دل بشكسته كی خیزد سرود و نغمه‌ای

این غزل از شوخ چشمی‌های یار آموختم

 

1364 – 1986

 

جەلال مەلەکشا - جلال ملکشا - Jalal Malaksha