– فصل لجن –
فصل لجن
برای شاعر کورد و دوستم فریدون ارشدی
نابهنگام شكفت
در زمهریر فصل
گلی كه نمیدانست
بهار، در كدام حوالیِ سال…
خیمه میزند!
پرندهای
كه خود از قافله مانده بود.
با نغمهای همه حسرت –
از مرگ هزار گل –
گفت: نازنین!
به اشتباه و بیگاه
در سرزمین یخ شكفتهای!
بوی گل نمیرسید به مشام عشق!
شعور فصل
عاجز از فهم كلام گل!
او عشق را در خویش میتپید
و فصل،
موجودیت بزرگ گل را نمیشناخت!
پس، عمق جراحت گل را
پرنده در ولایت
سرود كرد
و گل،
در فصل لجن
پَرپَر شد!
جەلال مەلەکشا - جلال ملکشا - Jalal Malaksha