نوشته‌ها

جەلال مەلەكشا | Jalal Malaksha | جلال ملکشا

– پرنده –

پرنده

 

 

از آسمان می‌آیی

از ارتفاع زخم

از معراجِ سُرخ

و حریق در گیسوی شب می‌اندازی

ستاره‌ی شگرف!

شقایقِ عشق‌ات

در باغچه‌ی تمام قلب‌های به خون ‌تپیده

رشد كرده ‌است

به سُرخیِ نقطه‌ی ‌اِلتِقایِ دشنه و دل‌ات

 

دلم،

همراهِ تو می‌تپد

همراهِ تو

در جنگل، در كوه

و در خیابان‌های شهرهای شلوغ دنیا

وقتی‌كه صیادان

به شكار تو می‌اندیشیدند

 

آه،

پرنده‌ی مفهومِ جهان‌آشیان!

در تمام سنگرها

تو را به گلوله می‌بندند

با این همه

تجسم تنهائی و استقامتی!

 

هرگز

با دام و دانه بیعت نمی‌كنی

هم از این روست

تبعیدِ تو از زمین

همیشه در اوج

درآن معراجِ سُرخ

در ارتفاع زخم

بلند بالائی!

و زیستَنی قلندرانه داری

نه چون چَپَلان و غَذَنگان

در ریم و چرك

سر در آخور مُردارخواری!

 

جەلال مەلەکشا - جلال ملکشا - Jalal Malaksha