نوشته‌ها

جەلال مەلەكشا | Jalal Malaksha | جلال ملکشا

– شب زخم –

شب زخم

 

 

از فصل كوه

فریادی كه می‌وزد

تكاور مرا

از قیلوله‌ی سپاه آخور،

بیدار می‌كند

 

بگذار عزلتم

در زیرقدم‌های مسافرم بشكنند

كه در من،

قواره‌ی خواستن

سفرم را، توجیه می‌كند

 

در شبِ زخم

با چراغِ حادثه

باید گذشت

از حفاظ دیوارهای سُربی

از شارع

از جاده‌های باران

تا طلوعِ فلقِ حماسه،

تا بیداری!

 

آه بوی سُرخِ خنجر است

كه می‌وزد

از حوالی تنم

و انتشارِ درد

در كوچه‌های رگ‌هایم

 

آنك

در مخیله‌ی جزرِ سُرخِ دریا

طرح توطئه‌ای‌ست

باید،

شمشیرم را از نیام بركشم

نازدار!

در انتظارِ من مباش

مسافران این جاده هرگز

به خانه برنمی‌گردند!

 

11/5/1356 – August 1, 1977

 

جەلال مەلەکشا - جلال ملکشا - Jalal Malaksha