نوشته‌ها

جەلال مەلەكشا | Jalal Malaksha | جلال ملکشا

– ای آزادی –

ای آزادی

 

 

گفتند:

اگر از رود بگذرم

به تو می‌پیوندم!

بر رود پُل زدم

از ایمان،

تو را نیافتم!

 

گفتند:

خانه‌ات آن‌سوی آتش است

با حوصله دریائی‌ام

گذشتم از آتش،

عریان،

تو را نیافتم!

 

گفتند:

تو دورترین ستاره هستی

در كهكشانی نامكشوف

نردبانی بستم

از ارتفاع خون،

تو را نیافتم!

 

گفتند:

باید تو را

در انتهای دشنه جستجو كنم

دل را به سوز زخم سپردم

تو را نیافتم!

 

گفتند:

در دشت زندگی

جوانه‌ی وجود تو

با جویبارِ سُرخ خون رشد می‌كند

رفتم به بطن فاجعه

میدان صُبحگاه

و جوخه‌ها و چوبه‌ها را

به نظاره‌ ایستادم،

تو را نیافتم!

 

آن‌گاه  گفتند:

تو كلمه‌ی مهجوری هستی

كه در پَرت‌ترین صفحه‌ی كتاب آفرینش

منزل داری

و من تمام عمر

دنبال تو،

دنیا را ورق زدم

تو را نیافتم

ای عزیز گمشده، آزادی…

ای آزادی!

 

11/11/1356 – January 31, 1978

 

جەلال مەلەکشا - جلال ملکشا - Jalal Malaksha