– تقدیر ناگزیر –
تقدیر ناگزیر
مرثیهای در مرگ شاعرهی کورد ژیلا حسینی
ماه در محاق بود
و حادثه در قلب جاده میتپید
تا كدام مسافر غریب…
مویه كنید!
زنان ایل مویه كنید!
آنك روچی كاران
به سماع مرگاند!
و آواز چَمَری
در دهلیز زمان
پژواكِ نامِ دختریست
كه بهاندازهی یك مروارید
در مرداب تنها بود!
از التقای نسیم و آذرنگ امد!
با مكثی اندك
بر گلبرگ شقایق
و آفتاب مجال نداد
نامش را كامل
بر تنهی درخت زندگی بنویسد
و این تقدیر ناگزیر قبیلهی شبنم است!
بر شدن به اوج خویش،
مقصود محرمانهی موج!
آری،
ققنوس در آستانهی آتش ایستاد
زیباتر جوان
و مرگ، عقاب گرسنهای بود
بر دایرهی تقدیرِ پرندهی مفهوم!
واژههای چكیده را
بر آسفالت گرد آورید
اگر میخواهید زیباترین شعر زمان را
از دهان فاجعه، گرماگرم بنوشید!
ماه در محاق افتاد!
و پلنگ را
هزار حلقهی زنجیر
رخصت وداع نداد
مویه كنید!
زنان ایل، مویه كنید
آنك روچی كاران…
به سماعِ مرگاند!
جەلال مەلەکشا - جلال ملکشا - Jalal Malaksha