نوشته‌ها

جەلال مەلەكشا | Jalal Malaksha | جلال ملکشا

– كشاكش –

كشاكش

 

 

شطی‌ست روح من

آمیزه‌ای از طغیان و آرامش

و تركیبی ناهمگون

از یلدا و آذرنگ!

قدیسی تلاوت می‌كند

در گوشِ من، زیباتر آیه‌یِ عروج

و شیطانی شرور

در ایستاده، بر آستانه‌ی پرواز

در مُشَوَش‌تَرین فصلِ حیاتِ من!

تضادی از این دست را

در جوهر فرد

من به فلسفه داده‌ام!

آه! در استمرار پویش

سكویِ معراجِ من كجاست؟

زنجیری به قهقرا

و دستی زلال

به صعودم می‌خواند!

و این منم

شكسته، خسته…

در امتدادِ درازِ یك رنجِ مستمر

به خویشتنم مسپارید

تنهایی، شمشیری است

كه مَنِ شرور

به ذبحِ قدیسِ مظلوم

از نیام بر خواهد آورد.

 

جەلال مەلەکشا - جلال ملکشا - Jalal Malaksha