نوشته‌ها

جەلال مەلەكشا | Jalal Malaksha | جلال ملکشا

– مرز –

مرز

 

 

مرز، خنجری است،

فرو رفته در كِتفِ زمین

و سیم خاردار،

بر پای سَفَر می‌پیچد!

 

از دست من

تا رخسار تو،

فاصله،

زندانِ استخوان‌سوزی است

با هزار قفل

و هزار دربِ تو در تو…

 

نامی‌ پیدا كن

بر شناسنامه‌ی ‌این فصل!

نامی ‌درخورِ این قامتِ ناموزون…

برآمده ‌از نفرت و لجن!

 

آه،

پرواز را

پرنده‌ای اساطیری با خود برد

وقتی قفس…

در آسمانِ اندیشه رویید

و مرزها قد كشیدند!

 

دیگر نمی‌توان، بدون گذرنامه

به یك ستاره‌ی دور نگریست

بر ستاره‌ی عمرِ هر كس

علامت اختصاریِ (ناسا) نقش بسته ‌است

و در دهكده جهانی (مك لوهان)

فاصله دو قطب از یكدیگر

به ‌اندازه‌ی بهشت و جهنم است!

 

جەلال مەلەکشا - جلال ملکشا - Jalal Malaksha