– عاشقانه… –
عاشقانه…
دوستت میدارم ای زیبای آذربایجان
ای غزال وحشی صحرای آذربایجان
یاد باد آن كوچهها و راز و رمز عشق ما
در سكوت خلوت شبهای آذربایجان
بلبلی آواره بودم در خزان زندگی،
آمدم تا خطه والای آذربایجان
تو گلی بودی كه خندیدی به باغ هستیام
تا تو را دیدم شدم شیدای آذربایجان
تركتازیهای تو نازم كه در میدان عشق
آمدی، افكندیام در پای آذربایجان
تشنهام من در كویر داغ هستیسوزِ خویش
چشم تو چون نیلگون، دریای آذربایجان
رنگ و بوی دیگری داری تو ای محبوب من!
در میان جملهی گلهای آذربایجان
دست بردار از جفاكاری، وفا را پیشه كن!
تا نلنگد در محبت پای آذربایجان
آذزی پیمانشكستن را نمیداند، بگو
كی زده این لكه بر سیمای آذربایجان
بیپناه و تكیهگاهم، من غریبم در جهان
تو پناهم باش در ماٌوای آذربایجان
ناز كمتر، كن نیازم را به مهرت مستجاب
مستحقام، دختر زیبای آذربایجان!
قلبِ من كانون كردستان بود؛ اما چو تو
تُرك هستی، روی دیده جای آذربایجان!
شاعر كُردم به صید شعر تركی آمدم
تو چو شعری خفتهای در نای آذربایجان
رشتهی پیوند ما را آسمان نتوان برید
قیس كُردم من، تو هم لیلای آذربایجان.
6/1363 – August, 1984
جەلال مەلەکشا - جلال ملکشا - Jalal Malaksha