– تنافر نیست –
تنافر نیست
در این پژمردگی جانم به رویت شاد میگردد
به دست تو دل ویرانهام آباد میگردد
مگیر از من تو خود را نازنین! این مرغ بیلانه
درون بند عشقت، از قفس آزاد میگردد!
من از هجران ندارم شكوهای، زیرا سكوت من
به دنبال تو لب وا میكند، فریاد میگردد!
عجیب است این حكایت، داستان عشق ما، آخر
كه دیدهست این كه صیدی در پی صیاد میگردد؟
مُشَرَف شو به خلوتخانهی دل، گر وفا جویی
كه سالك در خرابات مغان ارشاد میگردد!
به هستی، عشق معنا میدهد؛ ورنه جهان یكسر
نباشد جوهر عشقی، همه بر باد میگردد
شكوه عشق را نازم كه كوه بیستون از آن
به تدبیر هنرمندانهی فرهاد میگردد
جفای تو، وفای من، تنافر نیست! پیوند است!
تكامل بر مدار دائم اضداد میگردد!
جەلال مەلەکشا - جلال ملکشا - Jalal Malaksha