– آی عشق –
آی عشق
آی عشق! نمیگذارند، تو را صدا کنم
گاودلان، چه بیشرم
راه بر حضورِ تو بستهاند!
از بالِ کبوترِ اندیشهام
خونِ شهادت جاریست!
آی عشق! تو را شناختم
و تبعیدِ من از زمین
هم از آشنایی تو بود!
تو را یافتم
و در امتدادِ معراجِ سُرخِ حلاج
زیستنِ قلندرانهام، در کنارِ مرگ
هم از آشنایی تو بود!
آی عشق! گاودلان،
با سنگسنگِ حرفهایشان
راه مرا به انسدادِ بُغرنجِ تنهایی
تبدیل کردهاند
من عاشق هستم و هراسِ عاشقان
باری، همه از نرسیدن است!
مرگ دیوارِ کوتاهیست
که قامتِ بلندِ عشق،
آن را به حقارت مینگرد!
آی عشق! میدانم
به آستانهی روشنِ فصلِ ظهورَت نمیرسم
و چوبهی معراجم
گیسوی سیاه قحبهی شب است!
با این همه، مرگِ من
خریقی خواهد شد
که از دامنهی زاگرس
تا قلهی شاهو را مشتعل خواهد کرد!
30/8/1356 – November 20, 1977
جەلال مەلەکشا - جلال ملکشا - Jalal Malaksha